جـــــــ ـــــــاده ی بی انتها...

کلمات من بی عرضه‌اند عاری از درک اینکه من چقدر به تو نیاز دارم...

جـــــــ ـــــــاده ی بی انتها...

کلمات من بی عرضه‌اند عاری از درک اینکه من چقدر به تو نیاز دارم...

صدای پای نگاهت


بالهایم را می گشایم
چشمهایم را می بندم
دستهایم را باز می کنم
گرمای آغوشت را حس میکنم
چشمهامو باز میکنم و سرشار میشوم از تو..

« دوسـ ـتت دارم »


مرا به ذهنت نه
به دلت بسپار!

من از گم شدن در جاهای شلوغ
می ترسم...

حس تهی بودن..


دلم می‌خواهد
یک میس‌کال باشم برایت
شماره‌ای که سیوش نکرده‌ای
زیر لب تکرارم کنی
به یادم نیاوری
دلم می‌خواهد
بی‌اجازه‌ی تو
پادشاهی کنم
در ناخودآگاهت...

Queen